Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تابناک»
2024-04-29@06:34:47 GMT

پلیس چگونه مهستی و دوستش را از مرگ نجات داد

تاریخ انتشار: ۸ اسفند ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۲۱۳۰۵۲

پلیس چگونه مهستی و دوستش را از مرگ نجات داد

به گزارش «تابناک» به نقل از روزنامه خراسان، این‌ها بخشی از اظهارات دختر ۱۶ ساله‌ای به نام «مهستی» است که او و دوستش به قصد خودکشی خودشان را از پل هوایی بولوار وکیل آباد مشهد آویزان کرده بودند. دو دختر نوجوان که خانواده‌هایی آشفته دارند پس از آن که در عملیات نیرو‌های گشت کلانتری نجفی از مرگ نجات یافتند و ماموران پیکر آویزان آن‌ها را به بالای پل کشیدند به دایره مددکاری اجتماعی انتقال یافتند و به بیان سرگذشت خود پرداختند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در همین حال «مهستی» نیز درباره اوضاع نابسامان و آشفته زندگی خود به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: من و حدیثه در شهرک طرق زندگی می‌کنیم و از مدتی قبل با یکدیگر دوست صمیمی شدیم؛ چرا که هر دو نفرمان وضعیت خانوادگی و سرنوشتی مشابه داشتیم. من فرزند طلاق هستم. پدر و مادرم چند سال قبل از یکدیگر جدا شدند و من و برادر بزرگ ترم را رها کردند، اما من به دلیل علاقه‌ای که به مادرم داشتم نزد او ماندم. با وجود این، مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد که یک دختر داشت. من به خاطر ازدواج مادرم خیلی ناراحت بودم و با او سر ناسازگاری گذاشتم تا جایی که بالاخره مادرم تصمیم به طلاق گرفت و از آن مرد جدا شد، ولی این جدایی دوام چندانی نداشت و او دوباره با اصرار ناپدری ام به زندگی مشترک با او بازگشت؛ چرا که نمی‌توانست مخارج و هزینه‌های زندگی را به تنهایی تامین کند.

در این هنگام من که ۱۳ سال بیشتر نداشتم با یکی از اقوام مادرم ازدواج کردم و با «فرید» نامزد شدم، ولی ما هیچ گونه تفاهم اخلاقی با یکدیگر نداشتیم و همواره به مشاجره و درگیری می‌پرداختیم. این درگیری‌ها تا آن جا ادامه یافت که من دیگر نمی‌توانستم رفتار‌های نامزدم را تحمل کنم و فقط گوش به فرمان او باشم. به همین دلیل از «فرید» جدا شدم و درس و مدرسه را هم رها کردم. خلاصه در حالی که با خودم می‌اندیشیدم دیگر از امر و نهی کردن و زورگویی‌های نامزدم راحت شده ام، اما زندگی ام با بازگشت به خانه مادری سخت‌تر شد؛ چرا که برادر بزرگ‌تر و مادرم به خاطر حرف مردم اجازه نمی‌دادند با کسی ارتباط داشته باشم یا به تنهایی از خانه خارج شوم! آن‌ها با هر بهانه‌ای مرا کتک می‌زدند و روزگار را بر من به شدت سخت گرفته بودند. در همین روز‌ها بود که با «حدیثه» آشنا شدم. وقتی سرگذشت او را فهمیدم این ارتباط شکل صمیمانه تری به خود گرفت تا جایی که بار‌ها با یکدیگر نقشه فرار از منزل را می‌کشیدیم یا برای جلب توجه اطرافیانمان «خودزنی» می‌کردیم. این رفتار‌های خشن هر روز در وجود ما بیشتر می‌شد. آن روز‌ها من در یک فروشگاه لوازم آرایشی کار می‌کردم تا هزینه‌های خودم را تامین کنم، اما باز هم احساس می‌کردم انسانی بی ارزش و سربار خانواده ام هستم به همین دلیل وقتی با «حدیثه» درباره شرایط زندگی مان گفتگو می‌کردیم ناگهان در یک تصمیم هیجانی و احمقانه قرار گذاشتیم خودمان را از بالای پل پایین بیندازیم و به اصطلاح خودکشی کنیم. این گونه بود که از شهرک طرق راهی بولوار وکیل آباد شدیم و خودمان را از بالای پل عابر پیاده آویزان کردیم، ولی در یک لحظه هر دو نفرمان از این اقدام ترسناک و احمقانه پشیمان شدیم.

خودرو‌های عبوری ایستاده بودند و ترافیک سنگینی در بولوار ایجاد شده بود. من و حدیثه از شدت ترس و وحشت جیغ می‌کشیدیم و نمی‌خواستیم جان خودمان را از دست بدهیم، اما کاری از دست هیچ کس ساخته نبود. انگشتانم دیگر توان نگه داشتن پیکر آویزانم را نداشتند و هر لحظه سست‌تر می‌شدند. من و دوستم فقط گریه می‌کردیم و برای این حماقت بچگانه از مردم کمک می‌خواستیم. خلاصه در حالی که فقط چند ثانیه تا سقوط فاصله داشتیم و از ترس حتی به خودرو‌ها هم نگاه نمی‌کردیم ناگهان نیرو‌های انتظامی از راه رسیدند و به همراه دیگر امدادگران، ما را نجات دادند. اکنون با این که از رفتن به خانه وحشت داریم، اما خوشحال هستیم که با حضور پلیس از مرگ نجات یافتیم و به زندگی بازگشتیم.

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستوری از سوی سرهنگ مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی) تلاش مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی با دعوت از خانواده‌های دو دختر نوجوان برای آسیب شناسی این حادثه تکان دهنده آغاز شد و اقدامات روان شناختی برای مهارت آموزی روابط خانوادگی آن‌ها ادامه یافت.

منبع: تابناک

کلیدواژه: حمید سجادی اسماعیل احمدی مناجات شعبانیه روز پاسدار روز جانباز شهرام عبدلی دختر نوجوان خودکشی پلیس نجات از خودکشی حمید سجادی اسماعیل احمدی مناجات شعبانیه روز پاسدار روز جانباز شهرام عبدلی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۲۱۳۰۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نوه امام خمینی در خارج از کشور چه کاره است؟ /خاطرات عروس بزرگ امام از فوت دو فرزندش و علت آن

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، خانم معصومه حائری یزدی همسر آیت‌الله سید مصطفی خمینی و دختر آیت‌الله شیخ مرتضی حایری یزدی صبح روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ خورشیدی در تهران درگذشت.

آن طور که عصر ایران روایت کرده است؛ وی مادر سید حسین و مریم خمینی بود. حجت‌الاسلام سید حسین خمینی از اوایل دهه ۶۰ عملا از عرصه های رسمی و رسانه‌ای کنار است و خواهر او (نوه امام خمینی) هم در خارج از کشور زندگی می‌کند و به طبابت و کارهای علمی اشتغال دارد و خانواده برای دفن مادر منتظر بازگشت اوست. (دو فرزند دیگر در کودکی درگذشته بودند).

از نکات شگفت‌آور زندگی خانم حایری این که به رغم آن که عروس ارشد امام خمینی و منتسب به یک خاندان بزرگ و مشهور روحانی دیگر هم بود زندگی بسیار عادی و گاه توام با سختی و رنج داشته است.

او شیفته سید مصطفی خمینی بود و خاطرات هجران او را با اشک بیان می‌کرد و همچون اعضای خانواده امام که آقا مصطفی را «داداش» خطاب می‌کردند او هم عادت کرده بود همسرش را این گونه خطاب و حتی بعد از فقدان چنین یاد کند.

با این که عروس ارشد امام اهل مصاحبه با رسانه‌ها نبود اما برای اولین بار اول آبان ۱۴۰۰ و به مناسبت چهل‌وچهارمین سالگرد درگذشت مشکوک سید مصطفی خمینی گفت‌وگویی با او منتشر شد که بسیار مورد توجه قرار گرفت خصوصا جاهایی که حکایت از نگاه امروزین آقا مصطفی خمینی داشت و تصویر متفاوتی از فرزند فقید امام ترسیم می‌کرد.

درباره فرزندان چنین گفته بود: «خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آن‌ها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی مانده‌اند. هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیروهای دولتی وارد منزل ما ‌شدند و هول و هراس ایجاد ‌کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت.

دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من می‌گفتند که این فرزندم، پسر بوده ...»

۲۷۲۱۱

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899748

دیگر خبرها

  • گفت‌و‌گو با مردی که برای نجات جان دختر بچه‌ای وارد رودخانه خروشان شد
  • ماجرای مسلمان شدن مورایس؛ ازدواج با دختر ایرانی
  • مریم خمینی نوه امام در خارج از کشور چه کاره است؟
  • مردی که «کمجان» را زنده کرد/ دیدار با سیروس زارع که زندگی‌اش را وقف نجات یکی از تالاب‌های کشورمان کرده است
  • (ویدئو) تصاویر هولناک از کفتار‌هایی که به خودشان هم رحم نمی‌کنند | خوردن گوش یک کفتار توسط دوستش!
  • نوه امام خمینی در خارج از کشور چه کاره است؟ 
  • نوه امام خمینی در خارج از کشور چه شغلی دارد؟
  • اهدای عضو در کرمان، نجات بخش زندگی یک نفر در شیراز شد
  • نوه دختر امام خمینی در خارج از کشور مشغول چه کاری است؟
  • نوه امام خمینی در خارج از کشور چه کاره است؟ /خاطرات عروس بزرگ امام از فوت دو فرزندش و علت آن